داشتم بر میگشتم خونه
خیلی گشنم بود، به مامانم زنگ زدم که مامان غذا چی داریم؟؟
گفت پسرم خیلی گرسنه ای؟؟
گفتم آره مامان خیلی
گفت اگه قورمه سبزی داشته باشیم خوشحال میشی؟؟
گفتم واااای مامان عاشقتم،
هیچی دیگه قطع کردم، بدو بدو اومدم خونه
دیدم مامانم داره کتاب میخونه و هیچی رو اجاق گاز نیست!!
گفتم مامان قورمه سبزی چی شد؟؟؟
گفت قورمه سبزی چیه دیگه!! اون موقع داشتم با عمه ات صحبت میکردم، نمیشد بهت بگم شام نداریم!!!
من و میگی :